گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هشتم
.VI- منشی لاتینی: 1649-1659


رژیم جدید به یک منشی خوب لاتینی نیازمند بود تا مکاتبات خارجی آن را تنظیم کند. واضح بود که میلتن برای این کار انتخاب خواهد شد; او میتوانست لاتینی، ایتالیایی، و فرانسه را مانند یک رومی قدیم، فلورانسی، یا پاریسی بنویسد; و طی سالهای پرمخاطره، وفاداری خود را نسبت به پارلمنت، در مبارزه آن با اسقفان و پادشاه، ثابت کرده بود. میلتن را شورا استخدام

کرده بود، نه کرامول; او با فرمانروای جدید روابط نزدیکی نداشت، اما ظاهرا او را زیاد دیده بود و گویا در جریان فکر و نگارش خود نزدیکی آن شخصیت سهمگین را احساس میکرد، شورا از میلتن نه تنها برای ترجمه مکاتبات خود به لاتینی استفاده میکرد، بلکه چون برای توضیح درستی سیاستهای داخلی خود به کشورهای دیگر، و بالاتر از همه برای ثبوت عادلانه بودن اعدام پادشاه، جزوه های لاتینی منتشر میکرد، از این حیث نیز از خدمات او بهرهمند میشد.
میلتن در آوریل 1649، اندکی پس از ورود به خدمت، در از بین بردن نشریات سلطنتطلبان و مساواتیان به سایر کارمندان شورا پیوست. سانسور مطبوعات اکنون از هر زمان دیگر در تاریخ انگلستان شدیدتر بود و در کار بستن آن از این قاعده کلی تبعیت میشد که سانسور با میزان عدم امنیت دولت افزایش مییابد. مردی که فصیحترین رساله ها را به نفع آزادی مطبوعات از دریچه چشم ارباب قدرت مینگریست. معهذا باید تذکار دهیم که میلتن در آریوپاگیتیکا تصدیق کرده بود که مراقبت بر چگونگی کتابها، مانند وقوف بر رفتار مردم و پس از آن دستگیر نمودن و زندانی کردن خاطیان و اعمال شدیدترین قضاوتها درباره آنان، مورد کمال علاقه کلیسا و مشترکالمنافع است.” چون جان لیلبرن مخصوصا یکی از مساواتیان مزاحم بود، از طرف شورا به میلتن دستور داده شد که پاسخی به کتابچه انقلابی او، کشف زنجیرهای جدید، بدهد. ما نمیدانیم که آیا او این ماموریت را انجام داد یا نه. اما خود او به ما میگوید که به او “امر شده بود” به تمثال شاه جواب دهد. او با انتشار یک کتاب 242 صفحهای (6 اکتبر 1649) به نام تمثالشکنها اطاعت امر کرد. میلتن هر چند شک داشت، چون تصور میکرد که تمثال شاه اثر چارلز اول باشد، قدم به قدم بحث سلطنتطلبان را دنبال کرد و با به کار بردن منتهای قدرت خود با آن مقابله نمود. او سر به سر از سیاست کرامول دفاع و اعدام شاه را توجیه کرد و تحقیر خود را نسبت به “سفلگان تمثالپرست نامعقول و استوار، ... توده خوشباور بیچاره و جماعتی که برای بردگی آفریده شده ... و شیفته ظلم گشتهاند” ابراز داشت.
چارلز دوم، که در قاره اروپا به تلاش مشغول بود، به کلود دو سومز، بزرگترین دانشمند اروپا، مبلغی پرداخت تا به دفاع از شاه مقتول برخیزد. “سالماسیوس” با شتاب رسالهای با عنوان دفاع از شاه چارلز اول منتشر کرد که در نوامبر 1649 در لیدن از چاپ خارج شد. او کرامول و پیروانش را “اوباش خرافهپرست ... و دشمن مشترکنژاد بشر” وصف کرد و از تمام شاهان تقاضا نمود که به خاطر خودشان، تسلیحاتی برای ریشه کن کردن این آفتها ترتیب دهند ... . مسلما خون آن شاه بزرگ ... تمام شاهان و امیران جهان مسیحی را به انتقام میطلبد. ایشان فقط وقتی میتوانند روح او را به نحوی شایسته آرام سازند که حقوق کامل او را به وارث مشروعش باز گردانند ... ، وی را به تخت سلطنت پدرش بنشانند ... و آن حیوانات سبع را، که برای قتل پادشاهی به آن بزرگی دسیسه چیدند، بر روی قبر آن مرده مقدس قربانی کنند.

کرامول، که میترسید مبادا این حملهای که از طرف یکی از دانشمندان مشهور اروپا شده است نفرت عمومی اروپا را نسبت به حکومت او تشدید کند، از میلتن تقاضا کرد که جواب سالماسیوس را بدهد. آن منشی لاتینی تقریبا به مدت یک سال، با وجود اخطاری که پزشکش در مورد کور شدن تدریجی او کرده بود، در نور شمع برای انجام تکلیفی که به او شده بود کار میکرد. یکی از چشمان او در این موقع از کار افتاده بود. در 31 دسامبر 1650 این رساله منتشر شد: جان میلتن انگلیسی علیه کلود دو سومز، که از شاهان دفاع میکند، به نفع مردم انگلستان به دفاع میپردازد. میلتن در آن رساله سالماسیوس را به خاطر خودفروشی به چارلز دوم ملامت کرده و نشان داده بود که سالماسیوس چهار سال قبل بر ضد نظام اسقفی، که حال آن دفاع میکرد، چیز نوشته بود.
ای عامل پولکی مزد ستان! ... ای مذبذب تمام عیار! ... شما احمقترین کودنان! برای اغوای شاهان و امیران به جنگ، با آوردن چنین حجتهای کودکانه، سزاوار چوب دلقکها هستید ... . پس آیا شما، که از خرد و نبوغ بهرهای ندارید و یاوهگو و مغلطهکار هستید و فقط زاده شدهاید تا آثار نویسندگان خوب را بدزدید و از آنها رونوشت بردارید، فکر میکنید که میتوانید اثری جاودان از خود به جا گذارید آیا این حرف مرا باور میکنید که نوشته های احمقانهتان با جسد خودتان در کفن پیچیده و در قرن آینده به دست فراموشی سپرده خواهند شد مگر اینکه این “دفاع از شاه” شما تا حدی مدیون جوابی شود که که به آن داده شده است; یعنی، گرچه برای مدتی آن را نادیده میگیرند و میگذارند بخوابد، اما دوباره آن را برمیدارند و میخوانند.
و این درست همان چیزی است که واقع شده است. سالماسیوس چارلز اول را به حد پرستش ستوده بود، اما میلتن او را ترذیل کرد. او به چارلز گمان میبرد که دیوک آو باکینگم را تشویق کرده است تا پدر خود، جیمز اول، را مسموم کند; او شاه مرده را، با دیوک نامبرده، به “انواع شرارتها” متهم میکند; به چارلز بوسیدن زنان را در تماشاخانه و دست مالیدن به پستان دوشیزگان و بانوان را اسناد میدهد. سالماسیوس به میلتن بسیار بد گفته بود; میلتن با استعمال کلمات دیوانه، سوسک، خر، دروغگو، تهمتزن، مرتد، احمق، عامی، ولگرد و برده پاسخ گفت. به سالماسیوس طعنه میزند که تحت تسلط زنش واقع شده است; او را به خاطر اشتباهاتش در زبان لاتینی ملامت میکند; دعوتش میکند که خود را حلقآویز کند و ورود او را به دوزخ تضمین میکند.
تامس هابز، با نگریستن بر کتابهای رقیب از دیدگاه فلسفه، اعلام کرد که نمیتواند تعیین کند زبان کدام یک بهتر است یا حجت کدام یک بدتر. شورای دولتی به اتفاق آرا از میلتن تشکر کرد.
سالماسیوس، هنگامی که در استکهلم در دربار ملکه کریستینا بود، نسخهای از کتاب میلتن را دریافت داشت.
وعده کرد که جواب خواهد داد، اما در این کار تعلل کرد. در همان اوان میلتن از امور خارجی به کارهای خانگی روی آورد. در 1649 به خانهای در چرینگ کراس نقل مکان

کرد تا به محل کار خود نزدیکتر باشد، در آنجا زنش برای او پسری آورد که بزودی مرد و در 1652 دختری، دبوره، که تولدش به مرگ مادر انجامید. در آن سال کوری میلتن کامل شد. در این حال یکی از بزرگترین غزلهای خود را نوشت با این عنوان: “وقتی که فکر میکنم نور چشمم چگونه صرف شد.” شورا او را همچنان به عنوان منشی لاتینی نگاه داشت و یک مقرری سالیانه برایش تعیین کرد.
در زمان کوری متحمل فقدان دیگری شد: جمهوریی که او با آن حرارت از آن پشتیبانی میکرد درهم فرو ریخت (1653) و به سلطنت نظامی مبدل و کرامول “پراتکتور” در حقیقت شاه شد. میلتن با این جمله که “کارهای تقدیر مرموزند” در برابر این تحولات تسلیم پیشه کرد. کرامول را همچنان تحسین میکرد و او را به عنوان “بزرگترین و با جلالترین شارمندان، ... و پدر کشور” میستود و او را مطمئن میساخت از اینکه “در اتحاد جامعه انسانی هیچ چیز نزد خدا مقبولتر و در بر خرد مطبوعتر از این نیست که صاحب برترین فکر باید دارای عالیترین قدرت باشد.” او بزودی فراخوانده شد تا بر ضد یک ادعانامه نیرومند از لرد پراتکتور دفاع کند. در 1652 کتابی از چاپ خارج شد که عنوان آن رجزی جنگی بود: فریاد خون پادشاه به آسمان علیه پدرکشان انگلیسی بلند است. آن کتاب با وصفی از میلتن به این صورت آغاز میشد: “عفریت نفرتانگیز، زشت، گنده، محروم از بینایی ... مامور دار ...
مستوجب دار.” در آن کتاب اعدام چارلز اول با مصلوب کردن مسیح مقایسه شده و شاهکشی جنایت بزرگتری به شمار رفته بود. نویسنده آن معتقدات مذهبی “غاصبان” را تحقیر میکرد:
زبان استاد عمومی آنها پر است از تقوا، سبک کرامول با دستیارانش باید با هم جور در آید; آن زبان خوی صفرایی هر کس را به حرکت در میآورد و خنده او را برمیانگیزد تا نشان دهد اراذل مخفی و دزدان آشکار چگونه شرارت خود را با بهانه دین میپوشانند ...
و مولفی بینام، مانند سالماسیوس، به دولتهای اروپایی متوسل شد تا به انگلستان تجاوز کنند و سلطنت استوارت را باز گردانند. آن کتاب با چنین خطایی به پایان رسیده بود: “به ولگرد بددهن حیوان صفت، جان میلتن، پدرکش و طرفدار پدرکشان،” و نیز با اظهار امید به اینکه او بزودی به طرز بیرحمانهای تازیانه خواهد خورد:
بر گرد سر این سوگند شکن چوب را خوب بگردانید; هر ذره آن را با زخم تنش چرب کنید، تا آن پیکر نحس به تودهای از گوشت تبدیل شود.
دست نگاه میدارید نه، بکوبید تا او صفرای جگر را از چشمان خونآلودش فرو ریزد.

شورای دولتی میلتن را واداشت تا به این جنبش خشمآلود پاسخ گوید. او مدتی منتظر ماند; در حالی که انتظار ضربهای را از سالماسیوس نیز داشت و امیدوار بود که هر دو رقیب را با تراوشات یک قلم مجاب کند. اما سالماسیوس مرد (1653) و ردیه خود را ناتمام گذاشت. میلتن گمراهانه پنداشت که مصنف فریاد خون پادشاه الگزاندر مورس، رئیس کلیسا و دانشور میدلبره، است. او از طرفهای مکاتباتش در ایالات متحده تقاضا کرد که اطلاعاتی درباره زندگی عمومی و خصوصی مورس بفرستند. آدریان اولاک، چاپ کننده آن کتاب، به هارتلیب دوست میلتن نامهای نوشت و او را مطمئن ساخت که مورس مصنف آن کتاب نبوده است. اما میلتن از باور کردن این مطلب امتناع کرد و شایعات جاری در آمستردام با عقیده او همراه بودند. در آوریل 1654 جان دروری نامهای به میلتن نوشت و او را آگاه ساخت از اینکه در نسبت دادن فریاد به مورس در اشتباه بوده است; میلتن آن آگاهی را نادیده گرفت و در 30 مه کتاب دومین دفاع جان میلتن از مردم انگلستان را منتشر کرد.
فصاحت این کتاب 173 صفحهای جالب توجه است، زیرا که به زبان لاتینی توسط مردی دیکته شده بود که کاملا کور بود. دشمنانش گفته بودند که کوری او به منزله تنبیهی الاهی برای گناهان فاحش اوست. میلتن پاسخ داد که چنین چیزی ممکن نیست، زیرا که او زندگی نمونهای داشته است; و ابراز شادمانی میکند که نخستین دفاع او: چنان حریف مرا هزیمت داد ... که او فورا تسلیم شد، روحش و شهرتش هر دو در هم شکستند، و بر روی هم سه سال از زندگی بعدی او، هر چند بسیار دمان و تهدیدآمیز بود، به ما رنج بیشتری نداد; جز آنکه خدمت مبهم شخص کاملا قابل تحقیری را به یاری خود خواند; و نمیدانم چه چاپلوسیهای احمقانه و عجیبی را مخفیانه قوام داد تا با مداهنه های خود خرابی جدید و نامنتظر خوی او را تا آنجا که ممکن است ترمیم کنند.
میلتن سراغ دشمن جدیدش میرود و خاطر نشان میسازد که “مورس” به زبان یونانی یعنی “دیوانه”; مورس را به ارتداد، هرزگی، زنا و آبستن نمودن کلفت سالماسیوس و سپس رها کردن او متهم کرد. حتی چاپ کننده فریاد از تازیانه میلتن مصون نماند; هر کس میداند که “فریبکار و ورشکسته بدنامی است.” میلتن با خوی خوشتری زندگی حرفهای کرامول را از نظر میگذراند. از نبردهای او در ایرلند، از انحلال پارلمنت و از عمل وی در مورد قبضه کردن قدرت فایقه دفاع میکند و به “سرپرست” چنین خطاب میکند: ما همه به ارزش برتریناپذیر شما سر تسلیم فرود میآوریم ... پس در راه بزرگوارانه خود گام بردارید. ای کرامول ... ای آزاد سازنده کشور خود ... شمایی که تا حال با اعمال خود نه فقط بر کارهای برجسته شاهان برتری جستهاید، بلکه حتی از ماجراهای افسانهای قهرمانان ما نیز فراتر رفتهاید.

اما پس از این خضوع، در اندرز دادن به “سرپرست” درباره سیاست تردید نمیکند. کرامول باید مردانی مانند فلیتوود و لمبرت را، که تندرو هستند، بر دور خود گرد آورد; باید آزادی مطبوعات را برقرار کند; و باید دین را از دولت کاملا جدا سازد. هیچگونه عشریهای نباید برای روحانیان گردآوری شود; این مردان زیاده از حد ثروتمند شدهاند; “هر چیز مربوط به آنها افراطی است، حتی هوش آنان نیز از این موضوع مستثنا نیست.” میلتن به کرامول اخطار میکند که “اگر او، که هیچ یک از ما از او منصفتر، قدسی مآبتر، یا نیکوتر محسوب نمیشود، از این پس به آن آزادیی که مورد دفاعش بوده است تجاوز کند ... . نتیجه کارش بدبخت کننده و مرگآور خواهد بود، نه تنها برای خودش، بلکه برای منافع عام فضیلت و تقوا هم.” میلتن آشکار میسازد که مرادش از کلمه “آزادی” دموکراسی نیست. از مردم میپرسد:
چرا هر کس باید برای شما حق رای آزاد، یا این اختیار را که هر کس را بخواهید به پارلمنت بفرستید، تصدیق کند آیا برای این است که شما بتوانید ... در شهرها مردان فرقه خود را انتخاب کنید یا در شهرهای کوچک کسی را برگزینید که، هر قدر هم شایسته باشد، ممکن است از خود شما پذیرایی مجللی کرده باشد، یا بیشترین مقدار مشروب را به مردم ده و اوباش نوشانده باشد پس در آن صورت ما باید اعضای پارلمنت خود را نه با تدبیر و اختیار، بلکه با فرقهبازی و سورچرانی برگزیده باشیم; باید شرابفروشان و دورهگردان را از میخانه های شهر و مرتعداران و گاوداران را از نواحی روستایی بیاوریم. آیا ما باید کشور را به کسانی واگذاریم که هیچ کس یک امر خصوصی را هم به آنان نمیسپرد
نه، چنین انتخابات عامی آزادی نخواهد بود.
آزاد بودن درست برابر است با پرهیزگار و عاقل بودن، عادل و معتدل بودن، قائم به ذات بودن، خودداری کردن از تجاوز به مال دیگران، و خلاصه جوانمرد و دلیر بودن. برخلاف این رفتار کردن برده بودن است. و با داوری خدا چنان واقع خواهد شد که ملتی که نتواند بر خود حکومت کند و خود را به بردگی شهوات خود تفویض کرده باشد به اربابان دیگر نیز تسلیم شود ... و هم بر وفق میل و هم برخلاف اراده خویش خود را به بندگی خواهد کشاند.
در اکتبر 1654، اولاک دومین دفاع میلتن را، با جواب مورس که عنوانش شهادت عموم بود، در لاهه منتشر کرد.
ناشر در دیباچه کتاب اعلام کرد که مورس مصنف فریاد نیست و نسخه دستنویس آن کتاب توسط سالماسیوس به او (اولاک) داده شده و سالماسیوس از افشای نام مصنف امتناع کرده است. مورس جدا تصنیف آن کتاب را منکر شد و تایید کرد که موضوع کرارا به اطلاع میلتن رسیده بود و ادعا کرد که میلتن از جرح و تعدیل دفاع سر باز زده بود، زیرا اگر تمام اهانتهایی را که در آن به مورس کرده بود از آن برمیگرفت، دیگر چیزی باقی نمیماند.
در اوت 1655، میلتن یک مجلد 204 صفحهای با عنوان دفاع از خود منتشر کرد; انکار مورس را رد کرد; فضیحت مربوط به خدمتکار سالماسیوس را تکرار نمود، و افزود که

آن خدمتکار در جنگلی منصفانه مورس را کتک زده و به زمین انداخته و چیزی نمانده بود که چشمش را با ناخن بیرون بیاورد. پس از چاپ یک متمم، کشف شد که نویسنده فریاد یک عالم الاهی پروتستان فرانسوی به نام پیر دو مولن بوده و مورس تنها آن را ویرایش کرده و شرح مربوط به اهدای کتاب را بر آن نوشته است. وقتی که از مورس دعوت شد (1657) که کشیش یک کلیسای اصلاح شده در نزدیکی پاریس بشود، میلتن چند نسخه از کتاب دومین دفاع خود را برای حوزه کلیسایی فرستاد تا مانع انتصاب او به آن شغل بشود. با این حال، مجمع مشایخ حوزه کلیسایی مورس را پذیرفت، و او زندگی حرفهای پردردسر خود را، همچون فصیحترین واعظ در پاریس یا حوالی آن، به انتها رساند (1670).
میلتن در غزل نیرومند خود درباره کشتار پیمون در 1655،1 با لحن ملایمتری نمایان میشود. شاید همو بود که نامه هایی نوشت که کرامول به وسیله آنها به دوک ساووا متوسل شد تا از تعقیب والدوسیان دست بردارد و نیز به مازارن و فرمانروایان سوئد، دانمارک، ایالات متحده، و کانتونهای سویس متشبث شد تا نزد دوک میانجیگری کنند.
میلتن، در 1656، پس از چهار سال تجرد، با کاترین وودکاک ازدواج کرد بی آنکه، به واسطه کوری، بتواند روی او را ببیند، آن زن برای او نعمتی از کار در آمد; مانند پرستار صبوری به یک شوی کور و کژخو خدمت کرد; و وظایف مادری را نسبت به سه دختر او انجام داد; اما در 1658، هنگام زاییدن طفلی که زندگی بس کوتاهی داشت، خود نیز زندگی را بدرود گفت. آن سال برای میلتن سال تلخی بود، زیرا که کرامول را نیز به سرای دیگر برد و آن منشی لاتینی را به جا گذاشت تا کار خود را به بهترین وجهی که بتواند در میان آشوب فرقه ها انجام دهد آشوبی که ریچارد کرامول را به یک خیرخواه بیاهمیت تبدیل کرد. گرچه میلتن میبایست دانسته باشد که انگلستان حال به سوی مرحله بازگشت سلسله استوارت پیش میرود، چاپ جدیدی از کتاب دفاع از مردم انگلستان خود را منتشر ساخت (اکتبر 1658) و اعدام چارلز اول را، به شکلی که ممکن بود مصنف را به درجه شهادت برساند، توجیه کرد. در یک دیباچه ممتاز، او این نخستین دفاع را همچون “یادگاری که ... به آسانی نابود نمیشود” وصف کرد و ادعا نمود که از الهام خداوند بهرهمند است، و آن را در خدمت به آزادی انگلستان تالی اعمال کرامول دانست.
میلتن با دلیری کورانه در برابر نهضت فراخواندن چارلز دوم پایداری کرد. وقتی که ارتش مانک به لندن رسید و پارلمنت میان جمهوری و سلطنت مردد بود، میلتن نطقی خطاب به پارلمنت تهیه کرد (فوریه 1660)، این نطق در یک جزوه هجده صفحهای با این عنوان منتشر شد: راه آماده و آسان برای تشکیل مشترکالمنافع آزاد، و امتیاز آن در مقایسه با ناراحتی و

1. رجوع شود به فصل شانزدهم، قسمت I

خطرهای برقراری مجدد سلطنت میان این ملت. میلتن آن را با شهامت امضا کرد: “مصنف، جی. ام.”. ضمنا از پارلمنت استدعا کرد که عملش
خون هزاران تن از انگلیسیان دلیر را که برای ما آزادی تحصیل کردهاند آزادیی که به قیمت جان ما خریداری شده است عبث نسازد و آن را از خاک پستتر نکند ... . آنان ]همسایگان ما[ درباره ما و درباره نام تمام انگلیسیان، چه خواهند گفت، جز اینکه ما را با تمسخر به آن بنایی تشبیه کنند که “نجات دهنده” ما از او نام برده است1 بنایی که ساختن برجی را آغاز کرد، اما نتوانست آن را به اتمام رساند; کجاست این برج زیبای مشترکالمنافع که انگلیسیان لاف ساختن آن را میزدند و میگفتند شاهان را تحتالشعاع قرار خواهد داد و روم دیگری در “غرب” خواهد بود ... برای آنها، که ممکن بود امور خود را خودشان نجیبانه اداره کنند، این چه جنونی است که تمام امور خود را مهملانه و زبونوار به دست یک نفر بسپارند! ... چقدر غیرانسانی است که فلان و بهمان را به منزله هوایی که تنفس میکنیم بشناسیم و تمام سعادت و رفاه خود را به او، وابسته بدانیم; در حالی که اگر تنبل و کودکصفت نباشیم، برای این امور به هیچ کس جز خدا و مشاوران خود و به فضیلت و کوشش فعال خود، اعتماد نخواهیم کرد!
او پیشبینی کرد که تمام “تجاوزات کهن” حکومت فردی به آزادی مردم به زودی، پس از بازگشت آن، بر خواهد گشت. پیشنهاد کرد که به جای پارلمنت یک “شورای عام” از تواناترین مردان، که با رای مردم انتخاب شده باشند، تشکیل شود و اعضای آن تا دم مرگ بر سر کار باشند و فقط در صورت محکومیت جنایی بر کنار شوند; و جای مردگان و بر کنار شدگان با انتخابات میان دورهای پر شود. معهذا این شورا باید بزرگترین آزادی بیان و عبادت و خودمختاری محلی را تا آنجا که ممکن است مقدور سازد. میلتن به بیان خود چنین پایان داد: “مطمئنم که برای تحریض مردان متعقل و خردمند فراوان سخن گفتهام روی سخن من شاید برخی از کسانی خواهند بود که خداوند ممکن است از این سنگها برانگیزاند تا فرزندان آزادی شوند و در تصمیمات نجیبانه آنها قدرت و وحدتی ایجاد کند که وقفهای در این فعالیتهای منهدمکننده ما و پیمانشکنی این جماعت هدایت ناشده و فریبخورده به وجود آورد.” پارلمنت این درخواست مربوط به انهدام خود را نادیده گرفت. حمله به میلتن در مطبوعات شروع شد; در یکی از جزوه ها تقاضای دارزدن او شده بود. شورای دولتی، که حال سلطنتطلب بود، فرمان دستگیری ناشر میلتن را صادر کرد و خود میلتن را از شغل منشیگری لاتینیش اخراج نمود. میلتن با انتشار چاپ دوم راه آماده و آسان، با اضافاتی، پاسخ داد (آوریل 1660). به پارلمنت اخطار کرد که وعده هایی که اکنون به وسیله چارلز دوم داده شدهاند ممکن است

1. اشارهای به این چند آیه “انجیل” است(: “زیرا کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و اول ننشیند تا برآورد خرج آن را بکند که آیا قوت تمام کردن آن را دارد یا نه. که مبادا چون بنیادش نهاد و قادر بر تمام کردنش نشد، هر که بیند تمسخرکنان گوید: این شخص عمارتی شروع کرده، نتوانست به انجامش رساند.” “انجیل لوقا” (14 . 2830).-م.

پس از تحکیم موقع قدرت سلطنت نوین شکسته شوند. اذعان کرد که اکثریت مردم خواهان بازگشت چارلز دوم هستند، اما تاکید نمود که اکثریت حق برده ساختن اقلیت را ندارد. “اگر بنا بر زور باشد، بسیار عادلانهتر است که عده کمتری جماعت بیشتری را مجبور به باز گرداندن آزادی سازند تا شماره زیادتری ... گروه کوچکتری را به نحو بسیار آسیبپذیری ناگزیر به قبول بردگی کنند.” حمله به میلتن افزایش یافت; یک نفر به ملاقات چارلز دوم، که در آن هنگام در بردا بود، رفت تا اهانتهای فراوان میلتن را نسبت به چارلز اول در کتاب تمثالشکنها و سایر جاها به او یادآور شود و پیشنهاد کرد که میلتن باید به عنوان کسی که مستوجب مرگ است به اشخاصی که عملا در کشتن شاه دخالت داشتهاند افزوده شود.
پیش از رسیدن این جزوه به چارلز، او با کشتی رهسپار انگلستان شده بود. میلتن در 7 مه، پس از وداع با فرزندانش، با یکی از دوستان خود متواری شد. او را یافتند و زندانی کردند. مدت سه ماه سرنوشتن در کفه ترازوی پارلمنت سلطنتطلب قرار داشت. بسیاری از اعضای پارلمنت اصرار داشتند که او به دار آویخته شود.
عموم مردم انتظار داشتند که چنان شود; اما مارول، دوننت، و عدهای دیگر به مناسب کوری و کبر سن او برایش شفقت خواستند. پارلمنت خود را به این قانع کرد که فرمانی صادر کند که برخی از کتابهای او، هر جا که یافت شوند، سوزانده شوند. در 15 دسامبر از زندان آزاد شد. خانهای در هولبرن گرفت، با فرزندانش به آن نقل مکان کرد، و پس از یازده سال نثرنویسی پرآشوب، به دومین و با شکوهترین دوره شعر خود وارد شد.